رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

رادین مامان و بابا

دفاعیه مامانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سلام عزیز دل مامان   بلاخره با هم تمومش کردیم؟؟!!! آره عزیزم از ابتدای شروع پروژه که تابستون سال پیش بود تا 25 بهمن امسال تو همراه مامانی بودی .9 ماه تو دلم بودی و باهم میرفتیم دانشگاه و 10 ماه هم پیشم بودی ولی بلاخره با سختیهای فراوان تمومش کردیم .کلی هم عکس گرفتیم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا این هم گل رادین برای مامانی     ممنون عزیزم   ...
27 بهمن 1390

برگی از یاداشت بابایی برای پسر گلم رادین جون

سلام نازگلم رادین جون در این لحظه که دارم برات مینویسم الان پیش مامانی هستی و داری شیطنت میکنی چی بگم از شیرین کاری هات که یکی از یکی بامزه و خنده داره . وقتی از سرکار برمیگردم منتظر هستی کی بابایی در میزنه بیای بغلش، نگو که وقتی خندهای نازتو با اون دندونهای کوچولو قشنگت میبینم تمام خستگیم ازبین میره . گل پسرم نمیدونی من و مامانی چقدر دوست داریم. گلم ولی یادت باشه که مامانی تمام وقت شو داره برات میذاره تا اونجا که هنوز نتونسه پروژه ارشد خودشو دفاع کنه ، گلم یه خورده با مامانی راه بیا تا دانشگاه شو تموم کنه بعدش حسابی باتو بازی میکنه . آره گلم این روزها خیلی خیلی بانمک و دوست داشتنی تر شدی ، آخ الهی بابایی فدات بشه . گلم اینقدر ناز راه میری ک...
21 بهمن 1390

رادین کلک

سلام گل پسر من ،سلام قند و عسل من، اللهی همیشه همین جوری خندون و شاد باشی و با هر قدمی که بر میداری غرق در شادی بشی و این روحیه لطیف کودکانت همیشه همین طور لطیف بمونه و هیچوقت تحت تاثیر روزگار قرار نگیره. عزیز دل مامان که هر نفسم به نفس های تو بنده این روزا با شور و اشتیاق داری راه میری و روز که میگذره تواناییهات در راه رفتن بیشتر میشه و همچنین توانایی کلک زدنهات  وقتی که نمیذارم به بعضی چیزا مثل لب تابم دست بزنی یه کم میری اون طرفتر و یه دور دور خودت میچرخی تا به خیال خودت من ندونم به کدوم سمت میخوای بری و یه دفعه میری سمت لب تاپ ؟؟!!! من هم دل تو رو نمیشکنم و وانمود میکنم کلک خوردم و وقتی خودتو میرسونی به لب تاب  غرق در...
15 بهمن 1390
1